همهچیز ناگهانی اتفاق افتاد. در نخستین ساعات آغاز جنگ ایران و اسرائیل، درگاههای پرداخت پلتفرمهای آنلاین فروش طلا بدون هیچگونه اطلاعرسانی قبلی و بدون توضیح رسمی از سوی بانک مرکزی مسدود شدند. نه بیانیهای صادر شد، نه جدول زمانیای برای بازگشت به شرایط عادی و هیچ نهادی هم مسئولیت پاسخگویی به کاربران سرگردان در میانۀ جنگ را نپذیرفت.
همۀ اینها در شرایطی بود که تنها چند روز قبل، رئیس اتحادیۀ کسبوکارهای مجازی از راهاندازی سامانهای جامع برای نظارت بر سکوهای فروش آنلاین طلا خبر داده و گفته بود این سامانه قرار است میزان ذخایر واقعی طلا را با فروش روزانۀ پلتفرمها تطبیق داده و احتمال تخلفات را کاهش دهد.
در چنین خلأیی، آنچه عملاً رخ داد، فروپاشی رابطۀ ارتباطی میان کاربران و پلتفرمها بود. داراییهای کاربران، در بحبوحۀ بحرانی که نیاز به تصمیمهای سریع مالی داشت، قفل شده بود و امکان خرید طلا یا تبدیل سرمایه از آنها سلب شده بود. ناتوان از دسترسی به بانک مرکزی یا دریافت روایت رسمی، کاربران سردرگم تنها با سکوت مواجه بودند.
بهزودی، پلتفرمها که یکی از مسیرهای ورودی منابع مالیشان (درگاه پرداخت) بسته شده بود، تصمیم گرفتند مسیر خروجی را نیز ببندند و برداشت ریالی را متوقف کنند. نتیجه آن شد که کاربران، در نبود روایت روشن از نهاد حاکمیتی و با مشاهدۀ ناتوانی عملی پلتفرمها، خشم و بیاعتمادی خود را متوجه نزدیکترین بازیگر قابل رؤیت کردند: همان پلتفرمهایی که زمانی انتخابشان کرده بودند.
سکوت، واکنش غالب باقی ماند. برخی پلتفرمها تلاش کردند با اشارههایی مبهم به «محدودیتهای خارج از کنترل»، فضا را آرام کنند. در ادامه، برخی نوآوریهایی مانند واریز شناسهدار، فروش از طریق کارتبهکارت یا انتقال پایا را بهکار گرفتند تا راهی برای ادامۀ فعالیت پیدا کنند، اما این مسیرهای فرعی نیز با دستور نهادهای بالادستی متوقف شد.
در این میان، کاربران با یک واقعیت ساده اما تلخ مواجه بودند: پولشان در دسترس نبود و در غیاب روایت رسمی و منسجم، تصور رایج این شد که یا سیستم از هم فروپاشیده، یا پلتفرمها در حال سوءاستفادهاند.
آنچه در این دوران شکل گرفت، افزون بر بحران مالی، یک بحران ارتباطی گسترده بود. بحرانی که در آن حتی زبان گفتوگو بین برند و ذینفع از میان رفت.
بیانیۀ پس از بحران: بازگشت به گفتوگو یا بازسازی تصویر؟
با فروکش کردن بحران و بازگشایی درگاههای پرداخت، بسیاری از پلتفرمهای فروش آنلاین طلا کوشیدند رابطۀ خدشهدارشدۀ خود را با کاربران ترمیم کنند. بیانیۀ ملّیگلد که در روزهای پایانی تیرماه منتشر شد، در همین دسته قرار میگیرد: یک تلاش رسمی و کمسابقه برای بازگشت به گفتوگو با ذینفعان، آنهم در شرایطی که شوک اولیۀ بحران پشت سر گذاشته شده بود.
در جریان بحران، واکنش اغلب پلتفرمها محدود به اعلام وضعیت خدمات، ابراز تأسف و تأکید بر خارج بودن تصمیم از اختیارشان بود. اما بیانیۀ دوم ملّیگلد فراتر از اطلاعرسانی و ابراز همدلی بود؛ این بیانیه حامل یک پیشنهاد جبرانی روشن، کمّی و فرمولمند بود: پرداخت سود معادل ۸ برابر نرخ روزشمار بانکی به کاربران بابت موجودی ریالیشان در دورۀ انسداد.
از منظر ارتباطی، این اقدام را میتوان بازگشت برند به میدان گفتوگو، اما اینبار نه با زبان دفاع، بلکه با زبان اقدام تلقی کرد. ملّیگلد در این بیانیه نهتنها تجربۀ تلخ کاربران را به رسمیت شناخت، بلکه برای آن پیامد مالی تعریف کرد و این در بازارهایی که معمولاً خسارت «پذیرفته» اما «جبران» نمیشود، حرکتی کمسابقه بود.
در واقع، این کنش دیگر صرفاً پاسخ به بحران نبود؛ تلاشی بود برای بازسازی رابطهای که در دورۀ بحران، تحت فشار بیاعتمادی و فقدان روایت رسمی از هم گسسته شده بود. از همین رو، باید آن را نه بهعنوان بخشی از مدیریت بحران، بلکه بهمثابه یک کنش ارتباطی پسابحران تحلیل کرد.
بیانیۀ ملّیگلد، را اگرچه نمیتوان عاری از انگیزههای برندینگ دانست، اما قدم برداشتن در مسیر جبران، بدون الزام حقوقی، حامل پیامی ارتباطی روشن بود: تلاش برای بازسازی سرمایهای به نام «اعتماد».
جبران بهمثابۀ مسئولیت اخلاقی برند
در فضای بازارهای مالی ایران، «جبران» معمولاً یا با حکم نهاد ناظر اتفاق میافتد، یا اساساً موضوعیت نمییابد. در این میان، کمتر پیش آمده که یک برند داوطلبانه، بدون الزام حقوقی و در غیاب فشار رسانهای گسترده، برای جبران مستقیم زیان کاربران گام بردارد.
از این منظر، اقدام ملّیگلد را میتوان بهعنوان یک کنش اخلاقی برندمحور تحلیل کرد؛ تصمیمی که در آن جبران مالی نه صرفاً وظیفهای قراردادی، بلکه روشی برای بازسازی رابطه با ذینفعان تلقی شده است.
آنچه این تصمیم را از یک حرکت تبلیغاتی یا «ژست مسئولیتپذیرانه» متمایز میکند، چند ویژگی کلیدی است:
- فرمولمندی و شفافیت: جبران ضرر بر اساس نرخ تورم رسمی و با عددی مشخص (۸ برابر سود روزشمار بانکی) تعریف شده—نه وعدهای کلی، مشروط یا در آیندۀ نامعلوم.
- عمومیت پرداخت: جبران نه فقط برای کاربران خاص، بلکه برای تمام دارندگان موجودی ریالی در دورۀ انسداد اعمال میشود.
- پرداخت خودکار و بیدرخواست: این پرداخت مشروط به پیگیری یا اعتراض کاربر نبوده و طبق اعلام برند، بهطور سیستماتیک انجام خواهد شد.
مجموع این عوامل نشان میدهد که ملّیگلد نهفقط به دنبال ترمیم تصویر برند، بلکه بهدنبال بازگرداندن احساس امنیت ارتباطی در دل رابطۀ آسیبدیده با کاربران بوده است. این همان نقطهای است که در آن اخلاق برند از سطح گفتار فراتر میرود و در کنشهای قابلسنجش و اثربخش تجسم مییابد.
اما در سوی دیگر ماجرا، باید واقعبین بود: چنین اقدامی بدون تردید دارای ارزش برندینگ و مزیت رقابتی هم هست. در بازاری که تفاوت میان بازیگران آن اغلب نامشهود است و اعتماد کالایی کمیاب محسوب میشود، گشودن مسیر جبران، عملاً سرمایهگذاری ارتباطی در بازار بیاعتماد نیز هست.
با این نگاه، دوگانۀ (اخلاق بهمثابه ارزش و جبران بهمثابه استراتژی) کنش ملّیگلد واجد معنایی دوسویه میشود. این نهفقط پاسخی به گذشتۀ بحرانی، که تلاشی برای تعریف مجدد آیندۀ رابطۀ برند با ذینفعانش است.
برند در حافظۀ آسیبدیدۀ کاربران
اعتماد در بازارهای مالی ایران، پیشفرض نیست؛ امتیازی است که باید مکرراً ساخته و بازسازی شود. کاربران ایرانی، بارها و بارها تجربۀ زیان، ناپدید شدن، یا پاسخ ندادن برندها را از سر گذراندهاند. از سقوط تاریخی بورس تا بحران مؤسسات مالی و اعتباری، از صندوقهای بیسرانجام سرمایهگذاری تا وعدههای سبدگردانیهای بیپشتوانه. نتیجۀ این تجربهها، شکلگیری یک حافظۀ جمعی بیاعتماد است؛ فضایی که در آن حتی کنشهای مثبت برندها هم با تردید، انتظار سوءاستفاده یا فراموشی مواجه میشوند.
در چنین بستری، کنش ملّیگلد نه در یک خلأ، بلکه در میدانی از خاطرات آسیبدیده تفسیر میشود. اینکه یک برند وعدۀ جبران بدهد، حتی اگر شفاف و محاسبهپذیر باشد، بهخودیخود برای ترمیم رابطه کافی نیست. کاربر مدتهاست که دیگر صرف وعده را باور نمیکند؛ او منتظر تحقق عینی، تداوم رفتار مسئولانه و مهمتر از همه پرهیز از انکار در بحران بعدی است.
جبران در این معنا، صرفاً ترمیم یک عدد نیست؛ بازسازی نمادین پیوندی است که در لحظۀ اضطراب گسسته شده بود. و از آن مهمتر، آزمونی است برای آینده: آیا در بحران بعدی هم همین شفافیت و ابتکار تکرار خواهد شد؟