سه‌شنبه 6 آبان 1404
جنگ جریان‌ها ادیسون و تسلا
Picture of مهدی رجب‌لو
مهدی رجب‌لو
متخصص ارتباطات

فهرست

در واپسین سال‌های قرن نوزدهم، دنیای فناوری شاهد نبردی بود که نه‌تنها مسیر صنعت برق را تغییر داد، بلکه نگاه بشر به قدرت روایت و اثرگذاری عمومی را دگرگون کرد. «جنگ جریان‌ها» میان ادیسون و تسلا، رویارویی دو ذهن خلاق و دو جهان‌بینی متضاد بود؛ یکی با ترس سخن می‌گفت و دیگری با رویای آینده. این متن، روایتی است از نبردی تاریخی که از صحنۀ اعدام آغاز شد و در ذهن مردم شکل گرفت؛ جایی که پیروزی نه به دست ابزار، بلکه توسط قدرت روایت‌گری رقم خورد.

صندلی مرگ؛ آغاز جنگی پنهان میان دو جریان

صبح روز ۶ آگوست ۱۸۹۰، زندان ابرن نیویورک شاهد نمایش یکی از تلخ‌ترین ابداعات بشر بود. ویلیام کملر به جرم قتل همسرش محکوم به اعدام شده بود. برای اولین بار، صندلی الکتریکی جای طناب دار را گرفته بود و خبرنگاران و پزشکان زیادی در اتاق اعدام حضور داشتند تا شاهد «انسانی‌ترین اعدام تاریخ» باشند.

با علامت رییس زندان ژنراتور جریان متناوب روشن و بدن کملر میزبان جریان برقی با ولتاژ ۱۰۰۰ ولت شد. در ابتدا به نظر می‌رسید همه‌چیز طبق برنامه پیش می‌رود. کملر تکانی خورد و از هوش رفت. پس از چند ثانیه ژنراتور از کار افتاد. اتاق در سکوتی معنادار فرورفته بود که صدای نالۀ ضعیف جسم نیمه‌جان ویلیام کملر سکوت را شکست. کملر هنوز زنده بود.

مسئولین اعدام به وحشت افتادند و باری دیگر ژنراتور را با ولتاژ بالاتری به کار انداختند. بدن کملر شروع به سوختن کرد و در نهایت پس از ۸ دقیقه زندگی ویلیام کملر با تحمل زجری فراوان به پایان رسید.

ادیسون و سلاح ترس؛ روایت مرگبار برق متناوب

با وجود فاجعۀ اولین اعدام، صندلی الکتریکی به‌عنوان روش رسمی اعدام در ایالت‌های متعددی از آمریکا تثبیت شد و حتی تا دهه‌ها بعد، یکی از نمادهای اجرای عدالت در سیستم قضایی ایالات متحده باقی ماند. این ابزار نه حاصل ضرورت علمی یا انسانی، بلکه محصول مستقیم یک کمپین هدفمند روابط‌عمومی بود؛ کمپینی که توماس ادیسون علیه رقیبش نیکولا تسلا به راه انداخت تا با بدنام کردن جریان متناوب، جایگاه فناوری خود، یعنی جریان مستقیم، را در بازار تثبیت کند. صندلی الکتریکی نه فقط ابزاری برای اعدام، بلکه سلاحی در نبردی بسیار بزرگ‌تر بود: جنگ جریان‌ها. در این رویارویی سرنوشت‌ساز، ادیسون به‌عنوان چهرۀ جریان مستقیم (DC) ظاهر شد و تسلا، همراه با سرمایه‌گذار و کارآفرین بانفوذ، جورج وستینگهاوس، جریان متناوب (AC) را به پیش بردند.

بیشتر بخوانید  اهمیت محتوا در استراتژی‌های روابط‌عمومی

آنچه این رقابت را از یک دعوای صرفا فناورانه متمایز کرد، فهم عمیق هر دو طرف از اهمیت مدیریت افکار عمومی بود. جنگ جریان‌ها بیش از آن‌که در آزمایشگاه‌ها یا تالارهای علمی رقم بخورد، در میدان‌های عمومی، روزنامه‌ها و نمایش‌های خیابانی تعیین شد.

ادیسون، که از برتری فنی جریان متناوب نگران بود، کمپینی خلاقانه و بی‌رحمانه به راه انداخت. او نمایش‌های عمومی ترتیب داد که در آن حیوانات بی‌دفاع با برق متناوب (AC) کشته می‌شدند. تصاویری وحشتناک از سگ‌های در حال جان دادن، گربه‌های سوخته و حتی فیل مشهوری به نام «تاپسی» در رسانه‌ها منتشر می‌شد تا جریان متنواب (AC) را مترادف مرگ جلوه دهد. ادیسون حتی از واژۀ «وستینگهاوس شدن» (to Westinghouse) به‌عنوان کنایه‌ای برای «مرگ با برق متناوب» استفاده کرد تا نام وستینگهاوس را با مرگ گره بزند.

تسلا، وستینگهاوس و نبرد برای بازپس‌گیری ذهن مردم

وحشت عمومی از جریان برق متناوب با فشارهای دولتی همراه شد تا شرکت وستینگهاوس در معرض ورشکستگی قرار گیرد. جنگی که در ابتدا فناورانه به نظر می‌رسید، اکنون به عرصۀ حقوقی، رسانه‌ای و روانی کشیده شده بود. ممکن بود رویای تسلا زیر فشارهای رسانه‌ای شرکت رقیب برای همیشه به دست فراموشی سپرده شود.

اما تسلا و وستینگهاوس دست از مبارزه برنداشتند. تسلا با نمایش‌های عمومی هیجان‌انگیز خود، تصویری متفاوت از جریان متناوب ساخت. در سالن‌های نمایش پرجمعیت، او برق را از بدن خود عبور می‌داد، لامپ‌ها را بدون سیم روشن می‌کرد و به مردم نشان می‌داد که این نیروی قدرتمند می‌تواند اهلی شود و در خدمت پیشرفت بشر قرار گیرد.

در سال ۱۸۹۳، وستینگهاوس و تسلا بزرگ‌ترین فرصت خود را به دست آوردند: تأمین برق نمایشگاه جهانی شیکاگو. رقابت سنگینی در کار بود؛ شرکت ادیسون و جنرال الکتریک (که بعدها از ادغام شرکت‌های کوچک‌تر شکل گرفت) نیز در تلاش بودند این قرارداد را بگیرند. اما وستینگهاوس با پیشنهاد استفاده از سیستم جریان متناوب (AC) با هزینه‌ای کمتر، برنده شد.

بیشتر بخوانید   آیا ما گرفتار رویدادزدگی شده‌ایم؟

شب افتتاحیه، وقتی صدها هزار لامپ به یکباره روشن شد و نمایشگاه زیر نور برق متناوب غرق شد، مردم آمریکا با چشمان خود دیدند که آینده به کدام سو می‌رود. اعتماد عمومی به جریان متناوب تثبیت شد؛ ترس جای خود را به شگفتی داد.

پس از این پیروزی، پروژه‌ای حتی بزرگ‌تر در انتظار تسلا و وستینگهاوس بود: تأمین برق آبشار نیاگارا. پروژه‌ای که یکی از نمادهای تاریخ مهندسی شد و قدرت واقعی جریان متناوب را به جهان نشان داد. با راه‌اندازی نیروگاه نیاگارا در سال ۱۸۹۶، برق متناوب (AC) به شهر بوفالو فرستاده شد و آیندۀ شبکه‌های برق جهان برای همیشه رقم خورد.

ادیسون، که زمانی بزرگ‌ترین نام در صنعت برق بود، در برابر روایت تازۀ تسلا و وستینگهاوس عقب نشست. روایت امید، دسترسی و آینده‌ای روشن بر روایت ترس و مرگ غلبه کرد.

جنگی که فناوری را از آزمایشگاه بیرون کشید

این نبرد ارتباطی نه‌تنها تصویر دو فناوری را در اذهان عمومی شکل داد، بلکه مفهوم روابط‌عمومی مدرن را نیز دگرگون کرد. برای اولین بار به روشنی دیده شد که علم و منطق به تنهایی برای پیروزی کافی نیستند؛ بلکه چگونگی روایت، احساسی که در مخاطب ایجاد می‌شود و تصویری که از آینده ترسیم می‌شود، می‌توانند مسیر تاریخ را تغییر دهند.

در پایان، آن‌چه سرنوشت این نبرد را تعیین کرد، نه صرفاً کیفیت فناوری، بلکه مهارت در خلق روایتی بود که بتواند آینده را در نگاه مردم معنا کند. جنگ جریان‌ها نشان داد که در جهان فناوری، گاه آن‌چه مردم باور می‌کنند، مهم‌تر از آن چیزی است که در واقعیت آزمایشگاه‌ها رخ می‌دهد. حقیقت تکنیکی در برابر حقیقت ادراکی قرار گرفته است و این حقیقت دوم است که مسیر تاریخ را شکل می‌دهد.

امروز، با وجود پیشرفت بی‌سابقۀ علوم و فناوری، همچنان سایۀ این جنگ قدیمی بر روش‌های رقابت و روایت‌گری در دنیای مدرن سنگینی می‌کند. آن‌چه میان ادیسون و تسلا گذشت، تنها یک اپیزود از تاریخ علم نبود؛ نمونه‌ای ماندگار از نبردی بود که در هر عصر، به شکلی تازه اما با ماهیتی مشابه، تکرار می‌شود.

 

Picture of مهدی رجب‌لو
مهدی رجب‌لو
متخصص ارتباطات
Picture of مهدی رجب‌لو
مهدی رجب‌لو
متخصص ارتباطات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *