در حالی که بمبارانهای اتمی هیروشیما و ناکازاکی بهعنوان اقداماتی ضروری برای پایان دادن به جنگ مطرح شدند، این روایت حقیقت واقعی تراژدی انسانی را پنهان میکند.
در روزهای ششم و نهم آگوست ۱۹۴۵، دو بمب اتمی بر فراز شهرهای هیروشیما و ناکازاکی منفجر شدند، جان صدها هزار نفر را گرفتند و سایهای طولانی از مرگ و ویرانی به جای گذاشتند. با وجود این فاجعۀ بیسابقه، روایت رسانههای ایالات متحده دو خلبان آمریکایی، چارلز ویلیام سوئینی و پال تیبتس، را بهعنوان قهرمانان ملی معرفی کرد — مردانی که هیچ پشیمانیای از کار خود نداشتند.
نقش رسانهها در شکل دادن به این روایت بسیار مهم بود، چراکه این جنایت را بهعنوان گامی ضروری برای رسیدن به صلح جلوه دادند. رسانهها با این ادعا که مرگ دهها هزار سرباز ژاپنی و صدها هزار غیرنظامی برای دستیابی به آرامش ضروری بود، کمک کردند تا این تراژدی انسانی عظیم سفیدنمایی شود. اما آیا چنین بیرحمی واقعاً قابل توجیه است؟
در آن روزهای سرنوشتساز، گرمای سوزان تابستان با انرژی غیرقابل تصور حاصل از شکافت اتمی تحتالشعاع قرار گرفت. در یک لحظه، زندگیهای بیشماری نابود شد، بااینحال، اسامی که در رسانهها طنینانداز شد «پسر کوچک» و «مرد چاق» بودند — Little Boy و Fat Man القابی که به بمبهای اتمی استفاده شده در ژاپن داده شد. القابی که وحشت واقعی بمبهایی که بر هیروشیما و ناکازاکی انداخته شدند را پنهان میکردند.
این حملات که تنها موارد استفاده از سلاحهای هستهای علیه جمعیت غیرنظامی بودند، منجر به مرگ بیش از 200 هزار نفر شدند و بیشمار افرادی را زخمی کردند. فراتر از آمار، داستانهای نادیدهای از رنج و اندوه انسانی وجود دارند.
چارلز ویلیام سوئینی، خلبان بمبافکن باکسکار در مأموریت ناکازاکی، و پال تیبتس، خلبان بمبافکن انولا گی در مأموریت هیروشیما، هر دو معتقد بودند که اقداماتشان برای پایان دادن به جنگ ضروری بوده است.
تیبتس که بعدها به یک چهرۀ نمادین در تاریخ نظامی آمریکا تبدیل شد، در مصاحبههای متعدد از اقداماتش دفاع کرد و گفت: «من به نقشی که ایفا کردم افتخار میکنم… شبها راحت میخوابم.»
اما آیا چنین آرامشی و افتخاری قابل توجیه است؟ آیا میتوان با ادعای «انجام دستورها» مسئولیت اخلاقی فاجعهای چنین عظیم را نادیده گرفت؟
واقعیتهای تلخ در آمار وحشتناک خود را نشان میدهند. بمب «پسر کوچک» که بر هیروشیما انداخته شد، نیرویی برابر با 15 هزار تن تیانتی داشت و در یک لحظه شهر را به جهنمی آتشین تبدیل کرد. بیش از 70 هزار نفر در انفجار اولیه کشته شدند و تا پایان سال 1945، تعداد کشتهها از 140 هزار نفر گذشت. در ناکازاکی، بمب «مرد چاق» با قدرت 21 هزار تن تیانتی، حدود 74 هزار نفر را در روز اول کشت و تعداد نهایی کشتهها به 80 هزار نفر رسید. بسیاری از قربانیان زنان و کودکان بودند و چیزی جز سایههایی بر دیوارها از آنها باقی نماند.
اگر رسانهها کنترل روایت را در دست نداشتند، ممکن بود ابعاد کامل این فاجعه بهتر آشکار شود. تصور کنید داستانهای قدرتمندی که میتوانستند ظهور کنند — داستانهایی از شهرهایی که در یک لحظه به خاکستر تبدیل شدند، از بازماندگانی که در میان ویرانهها به دنبال آب میگشتند و از خانوادههایی که با انفجار از هم پاشیده شدند. در عوض، این داستانها تا حد زیادی سرکوب شدند و زیر سایۀ روایتی قرار گرفتند که موفقیت نظامی را جشن و هزینۀ انسانی را نادیده گرفت.
بااینحال، امروز، آرشیوهای رسانههای بزرگ عمدتاً فاقد چنین روایتهای ضد جنگی هستند. در واقع، شیوۀ مرگ در این بمبارانها چنان با بیاحساسی توصیف شده که فقط یک بار در سال به یاد این تراژدی میافتیم.
بدتر از آن، رسانهها در کشورهای پیروز، جنایتکاران خود را ستایش کردند. تعداد کمی از مردم امروز از این موضوع آگاه هستند که ترومن با استالین، هیتلر و پل پوت، که همگی مسئول کشتارهای گسترده بودند، رقابت میکرد. ما، که سالها تنها رسانههای جریان اصلی را مصرف کردهایم، تمایل داریم هنگام بحث دربارۀ جنایتکاران جنگی، ترومن و دولت او را فراموش کنیم.
سوئینی و تیبتس هرگز از کار خود پشیمان نشدند.
تیبتس در سالهای پایانی زندگیاش به خبرنگاران گفت که همچنان معتقد است تصمیم به استفاده از بمب اتمی درست بوده و هیچ شکی در مورد آن ندارد. او گفت: «ما میدانستیم که این کار جان بسیاری را نجات میدهد… و من فکر میکنم که رئیسجمهور ترومن تصمیم درستی گرفت.» سوئینی نیز همین دیدگاه را داشت و بارها از اقدامات خود دفاع کرد. او ادعا کرد که حمله به ناکازاکی، که نزدیک به 80 هزار نفر را کشت، برای پایان دادن به جنگ ضروری بوده است.
واقعاً؟!
آیا میتوان با ادعای «نجات جان بسیاری»، از بین بردن بیشمار زندگی و ایجاد رنج بیپایان را توجیه کرد؟ آیا فکر میکنید آن سه جنایتکار معروف قرن بیستم (استالین، هیتلر و پل پوت) توجیه دیگری داشتند؟ آیا میتوان امروز جنگی را بدون ادای احترام به صلح به راه انداخت؟
در طول تاریخ، رهبران و فرماندهان نظامی از دستورها بهعنوان توجیه اقدامات خود استفاده کردهاند. اما وقتی به واقعیتهای جنگ نگاه میکنیم، میبینیم که این دستورها، بدون توجه به مقام صادرکننده، نمیتوانند افراد را از مسئولیت شخصیشان معاف کنند.
سوئینی و تیبتس، درحالیکه صرفاً دستورها را اجرا میکردند، در نهایت خودشان آن کسانی بودند که بمبها را بر سر مردم بیگناه انداختند. تاریخ پر از نمونههایی است از افرادی که در حین انجام دستورها، مرتکب جنایات شدند. بهانۀ «فقط از دستورها پیروی میکردم» نمیتواند مسئولیت اخلاقی و انسانی را نادیده بگیرد.
در طول دههها، بسیاری از روایتهای تاریخی برای پنهان کردن جنبههای تاریک جنگ ساخته شدهاند. روایتهای رسمی و رسانهای اغلب بر اعمال قهرمانانه و پیروزیها تمرکز دارند، درحالیکه جنبههای منفی و تاریک این رویدادها به ندرت مورد بررسی قرار میگیرند. بهعنوانمثال، فیلم «اوپنهایمر» اثر کریستوفر نولان تصویری از دانشمندانی ارائه میدهد که با افتخار بمب اتمی را توسعه میدهند، درحالیکه جنبههای فاجعهبار و انسانی این پروژه به حاشیه رانده میشوند.
چنین روایتهایی نهتنها حقیقت را تحریف میکنند، بلکه به فراموشی تراژدیهای انسانی و نادیدهگرفتن درسهای ارزشمند تاریخی منجر میشوند. خبرنگاران در اینجا نقش حیاتی دارند. آنها باید تلاش کنند تا داستانهای ناگفته و ناتمام جنگ را آشکار کنند و از تکرار چنین فجایعی جلوگیری کنند.
بمبارانهای اتمی هیروشیما و ناکازاکی لکههای ناپاکی بر تاریخ بشریت هستند، نه فقط بهخاطر تعداد جانهای از دسترفته، بلکه بهخاطر پیامدهای عمیق اخلاقی که دارند. این رویدادها باید برای آنچه که واقعاً بودند به یاد آورده شوند: اعمال خشونتآمیز غیرقابل تصوری که مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر دادند. اگرچه سوئینی و تیبتس ممکن است خود را بهعنوان مجریان صرف دستورها دیده باشند، نمیتوانند از مسئولیتی که در قبال این فاجعه بر عهده دارند فرار کنند. همچنین دولت ترومن نمیتواند پشت نقاب «نیتهای خوب» پنهان شود. این وظیفۀ ماست — و رسانهها — که مطمئن شویم این فصلهای تاریک سفیدنمایی نمیشوند، بلکه به یاد آورده میشوند و از آنها درس گرفته میشود تا تاریخ تکرار نشود.
تاریخ نشان داده که جنگها همیشه پیامدهای جبرانناپذیری دارند و تنها از طریق روایتهای صادقانه و جامع از این رویدادها میتوانیم از تکرار آنها جلوگیری کنیم. خبرنگاران باید همچنان با روایتهای صلحطلبانه، شفاف و انسانی علیه جنگ و جنایات آن مبارزه کنند و حقیقت را به جهانیان نشان دهند. تنها در این صورت میتوانیم به آیندهای بهتر و صلحآمیز امیدوار باشیم.
یک پاسخ
تحلیل خیلی خوبی بود دکتر شاکر. ولی شاید یک مسئله جا مانده باشد. اینکه چرا خود ژاپنی ها از اظهار چنین روایتی شرم دارند؟
نکته به نظر من اینجاست که ژاپن در جنگ جهانی دوم سه نقش داشت: آغاز کننده جنگ، متجاوز و قربانی.
دو نقش اول ژاپن مخصوصا در قبال کره و چین به قدری وحشتناک و خون بار بود که حتی خود ژاپنی ها سعی میکنند آن وقایع تلخ را به یاد نیاورند.
قطعا استفاده از بمب اتم محکوم است، ولی به نظر میرسه که ژاپن میخواهد این مسئله را فعلا مسکوت نگه دارد.