دوشنبه 24 اردیبهشت 1403

در دنیای امروز که ارتباطات نقشی حیاتی در عرصه‌های مختلف زندگی ایفا می‌کند، یافتن راه‌هایی برای برقراری ارتباطی مؤثر و هدفمند، بیش از هر زمان دیگری حائز اهمیت است. متخصصان روابط‌عمومی و ارتباطات همواره در جستجوی روش‌هایی نوین برای ارتقای سطح ارتباطات و انتقال پیام خود به مخاطبان هستند. در این میان، علوم رفتاری به‌عنوان شاخه‌ای نوظهور در علوم انسانی، دریچه‌ای نو به سوی درک عمیق‌تر مخاطب و رفتارهای او می‌گشاید و ابزارهای قدرتمندی را برای ارتقای اثربخشی ارتباطات در اختیار فعالان این حوزه قرار می‌دهد.

این مقاله به بررسی پیوند میان علوم رفتاری و روابط‌عمومی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از یافته‌های این علم برای درک بهتر مخاطبان، پیش‌بینی رفتارهای آنان و طراحی پیام‌هایی هدفمند و اثربخش استفاده کرد.

در بخش نخست این مقاله، به معرفی علوم رفتاری و مفاهیم بنیادی آن، از جمله سیستم‌های دوگانه تفکر، اقتصاد رفتاری و تلنگرها (Nudges) می‌پردازیم. سپس، به بررسی کاربرد بینش‌های رفتاری در حوزۀ روابط‌عمومی می‌پردازیم و نشان می‌دهیم که چگونه می‌توان از این یافته‌ها برای ارتقای کمپین‌های روابط‌عمومی، افزایش تعامل با مخاطبان و ارتقای سطح اعتماد به برند استفاده کرد.

در ادامه، به مقایسه علم داده و علوم رفتاری می‌پردازیم و نقش این دو حوزه را در توسعۀ مداخلات مبتنی بر بینش‌های رفتاری تبیین می‌کنیم. همچنین، به بررسی چالش‌های اخلاقی مرتبط با استفاده از علوم رفتاری در روابط‌عمومی خواهیم پرداخت و اصول اخلاقی حاکم بر این حوزه را تشریح می‌کنیم.

در بخش پایانی این مقاله، به بررسی افق‌های پیش روی علوم رفتاری در حوزۀ ارتباطات می‌پردازیم و چشم‌اندازی از آیندۀ ارتباطات مبتنی بر درک عمیق‌تر انسان ارائه می‌دهیم.

این مقاله با هدف ارائۀ یک دیدگاه جامع از کاربرد علوم رفتاری در روابط‌عمومی و ارتقای سطح دانش فعالان این حوزه نگاشته شده است. امیدواریم با مطالعۀ این مقاله، خوانندگان دیدگاهی عمیق‌تر از قدرت علوم رفتاری در ارتقای اثربخشی ارتباطات و دستیابی به اهداف سازمانی کسب کنند.

علوم رفتاری چیست؟

علوم رفتاری به بررسی چگونگی رفتار و تصمیم‌گیری انسان می‌پردازد. این علم شامل رشته‌هایی مانند روانشناسی، علوم اعصاب و روانشناسی اجتماعی است که به زیربنای رفتار انسان می‌پردازند. دانشمندان علوم رفتاری با اتخاذ رویکردی بین رشته‌ای، جنبه‌های مختلف رفتار انسان را با روش‌های تجربی دقیق ترکیب می‌کنند تا تصویر کامل‌تری از چرایی رفتار ما به دست آورند.

مدل دوگانۀ فرایند رفتار

یکی از نظریه‌های مهم در علوم رفتاری، مدل دوگانۀ فرایند رفتار است. طبق این مدل، تصمیم‌گیری به دو فرایند مجزا تقسیم می‌شود (Kahneman, 2012).

  • سیستم ۱: سریع، آسان و ناخودآگاه
  • سیستم ۲: کند، پرزحمت و خودآگاه

اکثر تصمیماتی که مردم می‌گیرند، تحت دسته‌بندی سیستم ۱ قرار می‌گیرند. سیستم ۱ با خودکار و ناخودآگاه کردن رفتار، در وقت و انرژی ما صرفه‌جویی می‌کند، در حالی که سیستم ۲ به ما امکان می‌دهد تا با دقت تمام اطلاعات موجود را برای تصمیم‌گیری منطقی ارزیابی کنیم.

مدل دوگانۀ فرایند رفتار

سیستم دو سیستم یک
کند سریع
سنجیده خودکار
پرزحمت آسان
خودآگاه ناخودآگاه
تحلیلی

شهودی

عقلایی غریزی

سیستم ۱ از میانبرهای ذهنی به نام رهیافت آنی یا اکتشافی (heuristics)  استفاده می‌کند که در اکثر مواقع کارآمد و مؤثر هستند. با این حال، این میانبرها می‌توانند منجر به خطاهای سیستمی و قابل پیش‌بینی شوند که به‌عنوان سوگیری‌های شناختی (cognitive biases) شناخته می‌شوند. بررسی این رهیافت‌های آنی و سوگیری‌ها بود که راه را برای ظهور علم اقتصاد رفتاری هموار کرد. در این حوزه، یافته‌های روانشناسی برای بازنگری در درک رفتارهای اقتصادی استفاده می‌شوند.

اقتصاد رفتاری و «تلنگرها»

اقتصاد رفتاری، یکی از حوزه‌های علوم رفتاری است که به بررسی زیربنای روانشناختی رفتار در چارچوب تصمیم‌گیری‌های اقتصادی می‌پردازد. این علم به طور انتقادی بررسی می‌کند که چرا افراد همیشه مطابق با پیش‌بینی‌های مدل‌های اقتصادی کلاسیک رفتار نمی‌کنند، مدل‌هایی که پیشنهاد می‌کنند رفتار باید عقلایی، منفعت طلبانه و بر اساس ارزیابی مطلوبیت‌ها، هزینه‌ها و احتمالات باشد. مفاهیمی مانند پردازش دوگانه، رهیافت‌های آنی و سوگیری‌های شناختی به توضیح چرایی انحراف واقعیت از تئوری اقتصادی کمک می‌کنند.

در اواخر قرن بیستم، دنیل کانمن و عاموس تورسکی به بررسی چگونگی منجر شدن رهیافت‌های آنی به تصمیمات غیرمنطقی در شرایط نامشخص پرداختند و مدل‌های شناختی برای رفتار را توسعه دادند که با مدل‌های موجود در حوزۀ اقتصاد متفاوت بود. بر اساس این تحقیقات، ریچارد ثالر، اقتصاددان، مفهوم انسان‌های غیرعقلایی و رفتارهای اغلب مغایر با تئوری‌های اقتصادی کلاسیک را بیشتر توسعه داد. ثالر و کاس سانستاین، حقوقدان، با پیشنهاد استفاده از اقتصاد رفتاری برای تحت‌تأثیر قرار دادن رفتار از طریق «تلنگرها»، این ایده را پیش بردند (Thaler & Sunstein, 2009).

تلنگرها مداخلات کوچکی هستند که بدون استفاده از انگیزه‌های مالی یا محدود کردن آزادی انتخاب افراد، رفتارهای خاصی را تشویق می‌کنند. برای حفظ آزادی انتخاب مردم (همچنین به‌عنوان اختیارگرایی قیم‌مآب یا Libertarian paternalism شناخته می‌شود)، محدودیتی برای انتخاب‌ها وجود ندارد. در عوض، تلنگرها محیط تصمیم‌گیری را تغییر می‌دهند؛ مانند نحوۀ ارائۀ انتخاب‌ها یا اطلاعات، که اغلب با عنوان «معماری انتخاب» یا Choice Architecture شناخته می‌شود، تا رفتارهای ناخودآگاه و غریزی را با نتایج مطلوب همسو کنند. هدف تلنگرها آسان‌تر کردن تصمیم‌گیری با استفاده از سوگیری‌های شناختی است که در غیر این صورت منجر به رفتار غیرعقلایی، خلاف خواسته‌ها یا منافع افراد می‌شود.

بینش‌های رفتاری

تلنگرها نمونه‌ای از «بینش‌های رفتاری» هستند، یعنی کاربرد یافته‌های علوم رفتاری در حل مسائل دنیای واقعی. این اصطلاح از «تیم بینش‌های رفتاری» انگلستان نشأت گرفته است که یکی از اولین گروه‌هایی بود که از نظریۀ تلنگر در سیاست‌های عمومی استفاده کرد (Behavioural Insights Team, 2014).

دولت‌ها، پتانسیل به کارگیری اقتصاد رفتاری را برای تشویق رفتارهایی مانند پرداخت مالیات و جریمه، بدون نیاز به وضع قوانین و مقررات محدودکننده‌تر، کشف کردند (Behavioural Insights Team, 2014). از آن زمان تاکنون، بخش‌ها و سازمان‌های دیگر هم از تلنگرها و سایر بینش‌های رفتاری استفاده می‌کنند. این سازمان‌ها از روش‌هایی مانند «اقناع روایتی»، برای در نظر گرفتن پیچیدگی رفتار انسان و موفقیت بیشتر در تحت‌تأثیر قرار دادن او استفاده کرده‌اند.

بیشتر بخوانید  روابط‌عمومی؛ فراتر از پاسخگویی تلفن و انتشار پست

یافته‌های علوم رفتاری مدت‌هاست برای حل مسائل دنیای واقعی به کار گرفته شده است. با این حال، ظهور بینش‌های رفتاری، نه‌تنها مفاهیم و نظریه‌های تثبیت شده توسط تحقیقات را در بر می‌گیرد، بلکه روش‌های تجربی دقیق و تکرارپذیر را نیز شامل می‌شود.

وقتی افراد به بینش‌های رفتاری فکر می‌کنند، اغلب به کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده (Randomized controlled trial) فکر می‌کنند. در یک RCT، گروه‌های کنترل و مداخله به طور تصادفی اختصاص داده می‌شوند تا تأثیر یک مداخله را تعیین کنند. RCT ها ابزاری ارزشمند هستند که به برقراری رابطۀ علّی بین مداخله و تغییر رفتار کمک می‌کنند. با این حال، بسیاری روش‌های تحقیق دیگر نیز وجود دارند که در توسعۀ مداخلات استفاده می‌شوند؛ روش‌هایی مانند نظرسنجی، مصاحبه، مشاهدات میدانی، تست A/B و شبه آزمایش‌ها.

یک نمونه از چگونگی توسعۀ بینش‌های رفتاری، فرایند چهار مرحله‌ای زیر است:

  • تعریف (Define)
      • مشکل یا رفتاری که می‌خواهیم تغییر دهیم را مشخص می‌کنیم.
      • میزان و بستر وقوع آن را بررسی می‌کنیم.
      • اهدافی مشخص و قابل اندازه‌گیری برای تغییر تعریف می‌کنیم.
  • تشخیص (Diagnose)
    • چالش‌ها و موانع رسیدن به هدف را شناسایی می‌کنیم.
    • سوگیری‌های ذهنی که مانع تغییر رفتار می‌شوند را پیدا می‌کنیم.
    • فرصت‌هایی برای استفاده از علم روانشناسی برای غلبه بر این موانع را بررسی می‌کنیم.
  • طراحی (Design)
      • بر اساس یافته‌های مرحلۀ قبل، راهکارهای مختلف برای تغییر رفتار را طراحی می‌کنیم.
      • از تلنگرها برای تشویق افراد به رفتار مطلوب استفاده می‌کنیم.
  • آزمایش (Test)
    • تأثیرگذاری راهکارهای طراحی شده را در دنیای واقعی بررسی می‌کنیم.
    • از مطالعات آزمایشی کوچک (pilot studies) برای ارزیابی مداخلات با نمونه‌ای از مخاطبان هدف استفاده می‌کنیم.

در نهایت، بر اساس نتایج آزمایش، راهکارها را اصلاح و تکمیل می‌کنیم و این فرایند را به طور مداوم برای رسیدن به بهترین نتیجه تکرار می‌کنیم.

بینش‌های رفتاری و روابط‌عمومی

ارتباطات اگر نتواند تأثیر فرایندهای روانشناختی ناخودآگاه بر رفتار انسان را تشخیص دهد، با شکست روبرو می‌شود. این فرایندها هم تحت‌تأثیر عوامل درونی مانند احساسات یا فشار روانی و هم تحت‌تأثیر عوامل بیرونی مانند محیط قرار دارند. «بینش‌های رفتاری» با ارائۀ مدل‌های واقعی‌تری از رفتار انسان که بر اساس دهه‌ها تحقیق روانشناسی شکل گرفته‌اند، به متخصصان ارتباطات ابزارهایی برای افزایش اثرگذاری کارشان ارائه می‌دهند.

بسیاری از استراتژی‌های حاصل از بینش‌های رفتاری، همین حالا هم بخشی از مجموعۀ مهارت‌های روابط‌عمومی به شمار می‌روند. با این حال، علوم رفتاری شواهد تجربی و چارچوبی برای درک چرایی کارآمدی این استراتژی‌ها فراهم می‌کند.

قرار دادن این استراتژی‌ها در بستر علوم رفتاری به متخصصان روابط‌عمومی کمک می‌کند تا تأثیر سوگیری‌های شناختی را درک کرده و یاد بگیرند که چگونه آن‌ها را کاهش دهند یا از آن‌ها به نفع خود استفاده کنند. همچنین بر اهمیت آزمایش دقیق ایده‌ها و استفاده از شواهد برای اطلاع‌رسانی و بازنگری استراتژی‌ها تأکید می‌کند. این رویکرد می‌تواند به روابط‌عمومی کمک کند تا فرضیات خود را ارزیابی کند و در این فضای دائماً در حال تغییر، اثربخشی بیشتری پیدا کند.

ورود بینش‌های رفتاری به حوزۀ روابط‌عمومی در مقایسه با سایر بخش‌ها مانند سیاست‌گذاری عمومی یا بازاریابی، نسبتاً جدید است. با این حال، آیندۀ این حوزه نویدبخش است. علاوه بر مداخلاتی که تأثیر رفتاری استراتژی‌ها و کمپین‌های ارتباطی را بهبود می‌بخشند، بینش‌های رفتاری را می‌توان در نحوۀ تفکر ما در مورد حرفۀ خود نیز به کار برد.

به کارگیری نظریه‌های رفتاری در تصمیم‌گیری‌های درونی روابط‌عمومی آغاز شده است. به‌عنوان‌مثال، سوگیری‌های شناختی می‌توانند توضیح دهند که چرا گاهی اوقات متخصصان ارتباطات بحران با وجود آگاهی و برنامه‌ریزی برای رویکردهای بهتر، واکنش‌هایی کوتاه‌مدت و غیر بهینه را انتخاب می‌کنند (Claeys & Coombs, 2020). به دلیل محدودیت زمان و فشار، متخصصان ارتباطات اغلب به شهود خود تکیه می‌کنند که می‌تواند تحت‌تأثیر «زیان‌گریزی» و تمرکز بر نتایج کوتاه‌مدت به‌جای بلندمدت، دچار سوگیری شود. متخصصان ارتباطات با تمرکز بر جبران هر چه سریع‌تر آسیب احتمالی به شهرت، به‌جای نگاه کردن به تصویر کلی، بهترین رویکردهای مبتنی بر شواهد را نادیده می‌گیرند.

برخی از کاربردهای علوم رفتاری در روابط عمومی عبارتند از:

  • طراحی پیام‌های مؤثرتر: با درک چگونگی پردازش اطلاعات توسط مخاطبان، متخصصان روابط‌عمومی می‌توانند پیام‌های خود را به گونه‌ای طراحی کنند که توجه مخاطبان را جلب کند و در ذهن آن‌ها ماندگار شود.
  • افزایش مشارکت مخاطبان: با استفاده از تلنگرها و سایر مداخلات رفتاری، متخصصان روابط‌عمومی می‌توانند مخاطبان را به مشارکت فعال در کمپین‌ها و فعالیت‌های روابط‌عمومی تشویق کنند.
  • ارتقای سطح آگاهی و درک عمومی: با استفاده از بینش‌های رفتاری، متخصصان روابط‌عمومی می‌توانند کمپین‌های روابط‌عمومی را به گونه‌ای طراحی کنند که به افزایش سطح آگاهی و درک عمومی از موضوعات مورد نظر کمک کند.

اخلاق در استفاده از بینش‌های رفتاری

هر تلاشی برای تأثیرگذاری بر رفتار دیگران مستلزم ملاحظات جدی اخلاقی است، به‌ویژه زمانی که به بینش‌های رفتاری مربوط باشد که بر فرایندهای ناخودآگاه تصمیم‌گیری تأثیر می‌گذارند. متخصصان روابط‌عمومی باید از «پتانسیل سوءاستفاده» آگاه باشند، چراکه نه تنها غیر اخلاقی است، بلکه اعتبار و اعتماد را نیز تهدید می‌کند.

به طور خاص، افزایش محبوبیت تلنگرها، انتقاداتی را برانگیخته است. منتقدین می‌گویند تلنگرها می‌توانند دستکاری‌کننده باشند و برای هدایت افراد به سمت رفتارهای ناخواسته استفاده شوند. ریچارد ثالر در مطلبی که در نیویورک‌تایمز در باب تلنگرها نوشته، سه اصل راهنما را برای اطمینان از طراحی آن‌ها به گونه‌ای که برای همه مفید باشند، تشریح می‌کند (Thaler, 2015):

  • شفافیت: هرگونه تشویق و ترغیب باید شفاف و بدون گمراه کردن باشد.
  • حق انتخاب راحت: باید به آسانی و با کمترین تلاش، مانند یک کلیک، بتوان از تلنگری پرهیز کرد و از آن تأثیر نگرفت.
  • ارتقای رفاه: تلنگرها باید به گونه‌ای باشند که در نهایت به نفع افراد بوده و کیفیت زندگی آن‌ها را بهبود بخشند.
بیشتر بخوانید  بهترین راهِ همکاری با دپارتمان‌های دیگر برای بهبود استراتژی روابط‌عمومی

هنگامی که تلنگرها این اصول را نقض کنند، اغلب با عنوان «Sludge» یا لجن شناخته می‌شوند و به جای کمک به افراد برای تصمیم‌گیری بهتر، رفتارهای مطلوب را دشوارتر می‌کنند و در نتیجه احتمال رخ دادن آن‌ها را نیز کم می‌کنند و یا رفتارهایی را تشویق می‌کنند که خلاف خواستۀ افراد است (Thaler, 2018).

در باب اخلاق در حوزۀ تلنگرها، کاس سانستاین استدلال می‌کند که معماریِ انتخاب همیشه وجود دارد – هر روشی که در آن گزینه‌های مختلفی برای انتخاب ارائه می‌شود می‌تواند بر فرایند تصمیم‌گیری تأثیر بگذارد (Sunstein, 2015). هدف اصلی از تلنگر زدن باید کمک به افراد برای تصمیم‌گیری بهتر باشد. شفافیت و حفظ اختیار افراد از اهمیت بالایی برخوردار است. 

ملاحظات اخلاقی همچنین باید در طول فرایند توسعۀ مداخلات مبتنی بر بینش‌های رفتاری مدنظر قرار گیرد. جمع‌آوری، تجزیه‌وتحلیل و ذخیره‌سازی داده‌های رفتاری باید شفاف باشد و به حریم خصوصی و اختیار افراد احترام بگذارد. به کارگیری یک فرایند ارزیابی تکرارپذیر اطمینان می‌دهد که پیامدهای ناخواسته مورد بررسی قرار گیرند و منافع مداخلات اثبات شوند.

بینش‌های رفتاری در روابط‌عمومی باید با استانداردهای اخلاقی و حرفه‌ای این حوزه مطابقت داشته باشند. در حالی که مفهوم بینش‌های رفتاری ممکن است جدید باشد، استراتژی‌هایی که از آن‌ها نشأت می‌گیرند، مدت‌هاست که توسط متخصصان ارتباطات، چه در داخل و چه خارج از صنعت روابط‌عمومی، مورداستفاده قرار گرفته‌اند. مطالعۀ علوم رفتاری درکی از چگونگی کارکرد استراتژی‌های مختلف ارتباطی در سطح روانشناختی به ما می‌دهد. انجام این کار، فرصت‌هایی را برای مؤثرتر کردن کارمان و تأمل در مورد پیامدهای اخلاقی آن فراهم می‌کند.

مقایسه با علم داده (Data Science)

علم داده، تحلیل علمی داده‌ها برای درک یک موضوع خاص است که طیف وسیعی از رشته‌ها مانند آمار و علوم کامپیوتر را نیز به کار می‌گیرد. این علم به ما امکان می‌دهد تا با استفاده از ابزارهای تحلیلی قدرتمند، الگوها و روندهای موجود در داده‌ها را پیدا و مشاهده کنیم.

در حالی که علم داده اغلب در بخش‌های مختلف برای تجزیه‌وتحلیل داده‌های رفتاری به منظور اطلاع‌رسانی در مورد سیاست‌ها و استراتژی‌ها به کار گرفته می‌شود، با علوم رفتاری که تفسیر داده‌ها را از دریچۀ مفاهیم روانشناختی ارائه می‌دهد، متفاوت است. در حالی که علم داده می‌تواند به طور مؤثر برای پیش‌بینی نتایج آینده بر اساس روندهای گذشته مورد استفاده قرار گیرد، علوم رفتاری درک لازم برای تغییر نتایج رفتاری را فراهم می‌کند. به طور کلی، «بینش‌های رفتاری» اغلب ابزاری برای عمل بر اساس یافته‌های حاصل از تجزیه‌وتحلیل داده‌ها هستند.

این دو حوزه از طریق اهمیت روش‌های تجربی به هم مرتبط هستند. علم داده به مطالعۀ علوم رفتاری و کاربرد آن‌ها کمک می‌کند. در فرایند توسعۀ مداخلات رفتاری، علم داده از تحقیقات مورد نیاز برای تعریف و تشخیص مشکل پشتیبانی می‌کند. همچنین برای ارزیابی مداخلات نیز حیاتی است. استفاده از ابزارهای علم داده، انجام آزمایش روی یک مداخله با مخاطبان هدف مختلف را آسان‌تر می‌کند. با اجرا و گسترش مداخلات، توانایی پردازش مجموعه داده‌های پیچیده و بزرگتر، که به طور کلی با عنوان «داده‌های بزرگ» شناخته می‌شوند، امکان ارزیابی کارآمد نتایج را فراهم می‌کند.

رشد علم داده از طریق یادگیری ماشینی و الگوریتم‌های پیشرفته، چشم‌انداز علوم رفتاری را تغییر داده و فرصت‌های جدیدی برای به کارگیری بینش‌های رفتاری در دنیای واقعی ایجاد می‌کند.

آیندۀ روابط‌عمومی مبتنی بر درک انسان

علوم رفتاری ابزار قدرتمندی را برای ارتقای سطح ارتباطات و روابط‌عمومی در اختیار ما قرار می‌دهد. با درک عمیق‌تر مخاطبان خود، پیش‌بینی رفتارهای بالقوۀ آن‌ها و تنظیم پیام‌هایمان برای تأثیرگذاری بیشتر، می‌توانیم به نتایج ملموس و قابل اندازه‌گیری دست پیدا کنیم.

استفاده از علوم رفتاری در حوزۀ ارتباطات رو به گسترش است و سازمان‌های پیشرو هم اکنون از این دانش برای دستیابی به اهداف خود بهره می‌برند. با پیشرفت‌های روزافزون در این زمینه، می‌توان انتظار داشت در آینده شاهد ظهور تکنیک‌های جدید و مؤثرتری برای نفوذ بر مخاطبان و هدایت رفتارها باشیم.

مسئولیت‌پذیری در قبال نفوذ

مهم است به خاطر داشته باشیم که قدرت ناشی از علوم رفتاری، همواره با مسئولیت همراه است. هدف نهایی ما باید برقراری ارتباطی شفاف، صادقانه و مبتنی بر احترام به مخاطب باشد. نباید از این دانش برای فریب یا دستکاری افکار عمومی استفاده کرد.

منابع

  1. Behavioural Insights Team. (2014, April 11). Four Simple Ways to Apply EAST Framework to Behavioural Insights. The Behavioural Insights Team. Retrieved April 21, 2024, from https://www.bi.team/publications/east-four-simple-ways-to-apply-behavioural-insights/
  2. Claeys, A.-S., & Coombs, W. T. (2020, August). Organizational Crisis Communication: Suboptimal Crisis Response Selection Decisions and Behavioral Economics. Communication Theory, 30(3), 290-309. https://doi.org/10.1093/ct/qtz002
  3. Kahneman, D. (2012). Thinking, Fast and Slow. Farrar, Straus and Giroux.
  4. Sunstein, C. (2015). The Ethics of Nudging. Yale Journal on Regulation, 32(2), 413-450.
  5. Thaler, R. H. (2015, October 31). The Power of Nudges, for Good and Bad (Published 2015). The New York Times. https://www.nytimes.com/2015/11/01/upshot/the-power-of-nudges-for-good-and-bad.html
  6. Thaler, R. H. (2018, August 3). Nudge, not sludge. Science, 361(6401), 431. DOI: 10.1126/science.aau9241

7. Thaler, R. H., & Sunstein, C. R. (2009). Nudge: Improving Decisions About Health, Wealth, and Happiness. Penguin Publishing Group.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *